در این متن به صورت خلاصه بیان میشود که چگونه استعمار با استفاده از ملی گرایی و ناسیونالیسم و تفرقه گرایی بین جامعه اسلامی اختلاف ایجاد کردند و حکام استعمار زده و بیکفایت چگونه مانع اتحاد مسلمانان میشوند
عوامل تفرقه مسلمین
دکتر علی محمد تقوی
برخی از عوامل عمده تفرقه مسلمانان عبارت اند از: - استعمار ۲-هیئتهای حاکمه خودکامه ۳ ملی گرائی و تعصبات ناسیونالیستی 4- فرقه گرائی که در این متن به این مطالب میپردازیم
۱.استعمار
استعمار نقش مستقیمی در ایجاد تفرقه و از بین بردن وحدت مسلمانان داشته است.
یکی از واقعیتهای تاریخی است که قبل از نفوذ اهریمنی غرب در جهان اسلام و بویژه در قرون اولیه اسلامی مسلمانان علیرغم اختلاف نژاد و وطن، آزادانه در مناطق اسلامی در رفت و آمد بودند و تعصبات ترک و عرب و ایرانی و افغان وجود نداشته است. قلمرو اسلامی یک برادری بزرگ مسلمانان را تشکیل می داد که در آن یک وحدت و هـم آهنگی حاکم بود. ابن سینا و فارابی و زکریای رازی و خـواجـه طـوسی از ایران برخاستند، ابن رشد وابن خلدون از اندلس وشمال افریقا و کندی از اعراب و با تلاشهای مشترک مدن اسلام را شکوفا ساختند. از نظر جغرافیائی هم جهان اسلام یک «واحد» بشمار می آمده است. غزالی ایرانی در بغداد و دمشق درس می داد، ابن مربی اندلسی از اسپانیا به مکه می آمد، بیرونی از سند و تا قاهره و اندلس آزادانه در رفت و آمـد بـود. مسلمانان ایرانی نژاد به مصر می روند، ماندگار می شوند، و حتی به حکومت می رسند، صلاح الدین ایوبی کرد فرمانروای مصر می گردد، گروهی از مسلمانان هم سری به ایران می آیـنـد و بـه عـنوان قرامطه به صورت یک نیروی سیاسی در می آیند. شعرای ایران مانند امیر خسرو و بیدل و عرفی به اندلس می روند و ماندگار می شوند، هیچ محدودیتی وجود نداشت .
گرونالوم خاورشناس نامی آلمان می نگارد :
... طبق ایده وحدت اسلامی و تفکر ویژه ملیت عقیدتی هر سلمان در هر کشور زیر فرمانروائی مسلمین، در هر نقطه ای که می رفت یک شهروند کامل آن دیار به حساب می آمد و از همین رو هر مسلمان در هر کشور اسلامی امکانات و فرصت اشتغال داشت و اینکه این مناطق زیر فرمانروایی مختلف بوده است هیچ مسلمانی در هیچ منطقه اسلامی خود را غریب و بیگانه احساس نمی کرد
تسلط استعمارگران غرب و چپاول سرزمینهای اسلامی بوسیله آنان موجب شد این یکپارچگی و وحدت مسلمین از برود. استعمار از چند جهت ایجاد تفرقه نمود اولا چون برخی ممالک اسلامی زیر قیمومیت انگلیس قرار گرفتند و برخی در دست فرانسه و دیگری در دست پرتغال افتادند، نخستین بار مسلمانان مستعمرا انگلیسی در یافتند که اجازه ورود به مستعمرات فرانسه ندارند و بالعکس. این آغاز جدائی و بیگانگی افراد مناطق مختلف اسلامی از همدگر بود.
ثانیأ استعمارگران برای تداوم بخشیدن به حاکمیت خود اختلافات فرقه ای و گروهی را شعله ور ساختند و بدینسان کوشید، از درون زمینه وحدت را از میان بردارند.
ثالثاً استعمار موجب پیدایش و رشد تعصبات ناسیونالیستی در کشورهای اسلامی گردید و از اینجهت نیز عامل تفرقه و پراکندگی جهان اسلام گردید .
۲.زمامداران و هیئتهای حاکمه
عامل دوم تفرقه و اختلافات مسلمین جهان، مصالح شخصی و سیاسی زمامداران و هیئتهای حاکمه است. دلبستگی زمامداران به هویت جداگانه در حال حاضر بزرگترین مانع در راه اتحاد کشورهای اسلامی است وگرنه این کشورها می توانستند یک بلوک دیگری را در مقابل بلوک شرق و غرب تشکیل دهند. تودههای آیا برای مسلمان این کشورها هیچ حساسیتی علیه همدیگر ندارند بلکه را در رشتههای حاکمه فاسد را برنچینند و با سران کشورها، منافع اساسی را فدای مصالح اسلامی نسازند، رؤیای وحدت جهان آرام تحقق نخواهد پذیرفت. -
۳.ملی گرائی و ناسیونالیسم
استعمار و استبداد از طریق برانگیختن تعصبات ناسیونالیستی و فرقه ای مقاصد شوم شان را در رابطه با از بین بردن ادبیات جهان اسلام عملی ساختند. مکتب ناسیونالیسم را غربیان برای از بین بردن وحدت جهان اسلام به شرق صادر کردند. تقریبا تمامی پرچمداران و پیشتازان مکتب ناسیونالیسم در مناطق اسلامی اردو زده بودند و ایدهها و اندیشهها و عقائد خود را از غربیان اقتباس کردند. رواج مفاهیم و ملی گرائی در میان اعراب و ترکها و ایرانیان و پیدا شدن مفهوم (میهن) ناشی از ورود ایدههای استعمار غربی بوده است.
اسلام با وطن دوستی، اگر تا حد یک عاطفه طبیعی باشد و مخالفتی ندارد، ولی میهن پرستی، و ملی گرائی به عنوان یک ایدئولوژی با اسلام سر سازگاری ندارد. اینکه گروههای مختلف در سرزمینهای ویژه ای زندگی میکنند و هر فرد قهرا وابسته به یک خانواده خاص، شهر خاص، استان خاص، و کشور خاصی می باشد واقعیتی غیرقابل انکار است. ولی همانگونه که وابستگی به یک شهر و یا استان خاصی موجب نمی شود انسان خود را به آن محدود سازد نسبت به آن تعصب و عصبیت پیدا کند کسانی که خارج از آن هستند، آنرا بیگانه به حساب بیاورد. و وابستگی به آن شهر را محک و معیار و عـامـل جهت دهنده موضع گیریهای سیاسی و اجتماعی بسازد، همینطور وابسته بودن به کشور و وطن بخصوصی نباید عامل تعیین کننده موضعگیری فرد و جامعه و محک معیار قضاوت و سنجش گردد که ناسیونالیسم و ملی گرایی چنان می خواهند بلکه تنها ملاک عقیده و مکتب و عمل است. قرآن در آیه زیر نکته مزبور را یادآوری نموده: «أنا جعلنا کم شعوبا وقبائل لتعارفوا، ان اکرمکم عند الله اتقاکم».
وابستگی به شعوب یا ملتها و قبائل همانند وابستگی به قـبـیـلـه یـا داشتن فامیل و اسم خانوادگی بخاطر این است که انسان شـنـاخـتـه شـود، نه برای اینکه روی آن تعصبی داشته باشیم و آن را ملاک سنجش و برتری و پستی قرار دهیم، و محک و معیار تنها وابستگی به عـقـیـده و تقوی است. برخی افراد جاهل یا مغرض مـی خـواهـنـد وانـمـود کـنـنـد کـه میان اسلام و مکتب ناسیونالیسم تعارضی وجود ندارد و اینکه ناسیونالیسم موجب تفرقه مسلمین نیست مثلاً مصطفى کامل بنیانگذار ناسیونالیسم مصر می گوید : «ما دو فریضه بزرگ داریم، یکی دینی و دیگر میهای فریضه دینی این است که به اصول دین اسلام رو آوریم و فریده میهنی خدمت به میهن گرامی و پیکار در راه استقلال و آزادی آن است.»
ولی اینگونه افراد نه اسلام را خوب می شناسند و نه ناسیونالیسم را و وقتی می گویند ما دو وظیفه بزرگ داریم در واقع اعتقاد خود را نسبت به جدائی دین و «سیاست» منعکس می سازند. همانند مسیحیت که معتقد بود آنچه مربوط به خدا (مسیح) است به او بدهید و هر چه مربوط به قیصر است به قیصر واگذار کنید، ولی انسان مسلمان تنها یک وظیفه دارد و آن وظیفه دینی است و خدمت به پیشبرد منطقه اسلامی و پیکار در راه استقلال و آزادی آن اگر مورد ازار ستمکارانه دیگران قرار گیرد، نیز جزئی از همین وظیفه ابانوب است اینان کلیت و فراگیرندگی نظام اسلام را که «دین» و «دولت» را دربر می گیرد نفی میکنند و در واقع مرتکب همان تباهی می شوند که قرآن به آن اشاره داشته است «یومن ببعض و یکفر ببعض».
کسی که فکر میکند وظیفه دینی «فقط انجام عبادات و خواندن ادعیه است اسلام را نشناخته و نمی داند که در اسلام است بخشی از دین است و از دین جدا نیست».
اینگونه افراد «ناسیونالیسم» را نیز نمی شناسند یا تجاهل میکنند چرا که ملی گرائی یک عقیده و مکتب مشخصی است که پر از عاطفه ساده وطن دوستی می باشد. وطن دوستی بر اساس یک ملی گرائی یک ایدئولوژی است که معتقد است: واحداصلی «میهن» است ونه « دین» و در مقابل «میهن» ، دین غلبه ثانوی دارد، و اشتراکی که میان افراد بوجود می آید بر مبنای ولیت» است نه بر مبنای دین و باید بخاطر «وطن» زندگی کنیم و وبالر آن جان دهیم نه بخاطر خدا یا اسلام، و اینکه اصل جهت وفاه و حاکم بر رفتار اجتماعی فرد و جامعه باید دلبستگی به ملیت باشد نه تعصب نسبت به «دین» . ناسیونالیسم تمامی این مفاهیم را در لابلای خود پنهان دارد و یا باز می توان ادعا کرد آن با اسلام تناقضی ندارد، کسانی که چنان وانمود میکنند که ملیت «ملی گرایی» صرفا عبارت است از خدمت به وطن و پیکار در راه استقلال و آزادی آن (چنانکه کریم سنجابی در روزنامه انقلاب اسلامی نوشت) می خواهند مردم مسلمان را فریب دهند چرا که می دانند اگر تضاد ملی گرائی و اسلام را مردم فهمیدند دکان آنان تخته است. اینان بطور منافقانه در صدد تطبیق «ناسیونالیسم» و اسلام در آمده حتی اخبار و احادیث را تأویل نموده زیرکانه چاشنی نوشتارهای خود میکنند و در پیش بردن افکار خودشان از آیات قرآن و شریعت بظاهر تمسک می جویند که در نویسندگان مشروطه نیز این گرایش مشهود بوده است. حقیقت این است که ناسیونالیسم غیر از وسیله ای برای شکستن وحدت مسلمانان نبوده که استعمارگران آنرا صادر نمودند و هیئتهای حاکمه برای حفظ قدرت خود آنرا به زور در کشورهای اسلامی حاکم گرداندند. برخی از طرفداران ناسیونالیسم تلاش میکنند ثابت کنند این مکتب عامل تفرقه نیست بلکه عامل وحدت است. آنان استدلال میکنند که اگر مبنا اسلام را قرار دهیم مسیحیان و سائر اقلیت هائی که بخشی از کشورهای اسلامی را تشکیل می دهند از قلمرو امت خارج می مانند و این مایه پراکندگی و ناتوانی این کشورها است.
ولی اولا اینکه اقلیتهای مذهبی در اکثر کشورهای اسلامی بخش بزرگی از کل جمعیت، را تشکیل نمی دهند، ثانیة آنان از سائر حقوق برخوردارند و همانند صدر اسلام که مسیحیان و زردشتیان و علمای جندیشابور در سازندگی جامعه نوین، زیر لوای اسلام سهیم بودند و از حقوق انسانی در پیشرفت جوامع اسلامی نقشی داشته باشند، ثالثا طرفداران نظر فوق فراموش میکنند که برانگیختن احساسات شوونیستی و ملی موجب می شود کشورهای اسلامی از هم جدا و در برابر همدگر قرار گیرند. و حتی اگر تمامی اقلیتهای مذهبی را جذب کنند، زیان بزرگتری نموده اند و برای چند میلیون نفر همبستگی یک میلیارد مسلمان را فدا ساختهاند فلسطینیها نمونه روشنی در این مورد اند).
و بدینسان است که ناسیونالیسم بدون هیچ تردید مایه پراکندگی تفرقه و اختلافات مسلمانان جهان است.
و در آخر باید این نکته را نیز یاد آوری کنیم که چون در جهان اسلام مکتب ناسیونالیسم یک مکتب تحمیلی و مصنوعی است و مکتب حاکم بر تودههای میلیونی اسلام است که از این جهت در مقایسه با اسلام ملی گرائی برای ایجاد وحدت حتی مردم یک کشور هم کارائی ندارد. برای بسیج ملتهای خود در لحظههای بحران سیاسی و فکری از توسل به اسلام گریزی نداشتهاند، چه هنگام درگیری میان ملی گرایان عرب و کمونیست ها، میان عبدالناصر و خروشچف در سال ۱۹۵۹ باشد، و چه در نخستین ماههای پس از جنگ ژوئن ۱۹۹۷ و چه در جنگ رمضان ۱۹۷۳، در تمامی مدار یاد شده رهبران عرب مجبور شدند برای برانگیختن احساسات مردم و نگهداری یگانگی آنان از شعارهای اسلامی یاری جویند.
۴. فرقه گرائی فرقه گرائی
عامل دیگری که موجب تفرقه مسلمانان در طی تاریخ بوده فرقه گرانی بوده است. تردیدی نیست که برداشتهای مختلف در باره برخی اصول و فروع اسلام وجود دارد ولی فاصله برداشتها باید از طریق گفتگوی همدردانه و برادرانه علمی حل شود و مناظرات و طعن و تجدید عنادهای کهنه تنها به سود استعمارگران و زمامداران فاسد است و بوسیله آنان تشدید می شود.
علاقه و دلبستگی تمامی مذاهب و فرقههای مسلمان به یک دین است. ممکن است برداشت شان در برخی از مسائل تا حدی فرق داشته باشد، دین اسلام تمامی این فرقهها را در بر می گیرد وامت اسلامی فراگیرنده پیروان تمام مکاتب مذهبی اسلامی است.
در طی تاریخ اسلام اختلافات کلامی و فقهی نیز لطمات زیادی بر وحدت مسلمین وارد کردند، دستگاه حکومت عباسیان موجب شد که سالها در باره اینکه قرآن حادث و آفریده خدا است و یا قدیم و جزء ذات باری تعالی بحثهای داغی صورت گرفت. تنزیه و تجسم خداوند، آیا خداوند در روز محشر از چشمان دیده می شود یا نه اینگونه مسائل مورد موشکافیها قرار گرفته و صفوف مسلمین را شدیدا متفرق ساخت.
استعمار و هیئتهای حاکمه خودکامه از زمینههای موجود اختلافات مذهبی شدید سوء استفاده نموده و با سیاست، جدائی بیانداز و حکومت کن، برگرده مسلمین سوار شدند.
اینکه در میان مسلمین تنها یک برداشت و یک فرقه وجود داشته باشدفرض غیر عملی است ولی باید با حفظ معتقدات ویژه خود بر روی اصول بنیادی اسلام که میان تمام فرقهها مشترک اند، باید با همدگر نزدیک شویم البته برای ایجاد حسن تفاهم و رفع بدبینیهای بیجا و خنثی نمودن تبلیغات مغرضین باید باب بحث و تحقیق علمی را همیشه باز نگهداشت و با کوشش پیگیر در این زمینه، فرصتها را از دست کسانی که می خواهند با نشر أباطیل بر وحدت اسلامی ضربه زنند خارج ساخت، و همدردانه مواضع همدیگر را مطالعه کنیم و از طعن و عناد و تهمت و افترا بپرهیزیم این اساسی ترین راه است که می تواند دیدگاههای فرقههای مسلمان را که همه با هم برادرند، نزدیکتر سازد. علمای بزرگ شیعه معاصر همه این نظر را دارند . مرحوم امینی که کتاب «الغدیر » رانوشت می نویسد: ما مؤلفان، و نویسندگان در اقطار واکناف جهان اسلام با همه اختلافاتی که در فروع با یکدیگر دار یم أصول مشترک داریم و آن ایمان به خدا و پیامبر خدا است. در کالبد همه ما یک روح و یک عاطفه حکمفرماست و آن روح اسلام و کلمه اخلاص است.
منبع کتاب راسلت انقلاب اسلامی در توحید کلمه ص ۸۸-۹۷