ایشان به این سیره پای بند بودند. اگر کسی از اهل سنت می مرد به تشییع جنازه اش می رفت. اگر کسی مریض می شد به عیادتش می رفت و احوال آنها را می پرسید.... اگر از مغازه ای رد می شد گرم می گرفت و به آن اخلاقی که اهل بیت علیهم السلام گفتند عمل می کرد.

بحث رسیدگی به محرومان یکی از ائمه ی جماعات در تهران پیدا کرده بودیم که می گفت "من آمده بودم یک سالی به زاهدان و از لحاظ مادی خیلی ضعیف بودم که آیت الله کفعمی عبای خودش را درآورد و به من داد." یک مورد دیگر که یکی از سادات نقل می کنند به نام سید ذبیح الله موسوی. البته پسرشان: "روزی کنار مسجد جامع بودیم و یک فردی لباس نداشت و گویی مجنون بود و مردم شاهد این صحنه بودند و دیدیم که آیت الله کفعمی سریع رفت به داخل یک مغازه ای و سریعا پیژامه خود را از زیر قبا درآورد و شلوار خودشان رو دادند به آن مجنون." حضور در مناطق محروم و خدمت به مردم هر کس ایشان را دعوت می کردند ایشان دعوتش را می پذیرفت چه شیعه چه سنی. مسئله دیگر را راجع به وحدت ذکر کنم چون مجله شما اسمش اخوت است...ایشان به یک برادری قائل بود که هرگز خدشه پذیر نشد و این برادری فقط بعد از انقلاب نبود که یک عده ای بیایند بگویند که این وحدت بعد از انقلاب درست شده نه، ایشان اعتقاد داشت که در مناطق مشترک که افراد از مذاهب و ملل مختلف زندگی می کنند، باید برادر وار زندگی کنند. به یک نکته اشاره کنم که ایشان به عقائد و اصول شیعه پای بند بود و این طور نبود که وحدت یعنی کوتاه آمدن از عقائد خود...البته می دانید که آیت الله کفعمی از مراجعی بود که از مراجع ممتاز سید ابوالحسن اصفهانی، آیه الله خوانساری، میلانی، خویی و... اجازه اجتهاد داشت یعنی ایشان راحت می توانست بیاید در قم یا مشهد بنشیند و کرسی درسی را داشته باشد و در آن فضا خدمت کند اما ایشان این راه را انتخاب کرد که بیاید به مناطق محروم و به مردم خدمت کند. زندگی برادرانه با اهل سنت ایشان به عقائد شیعه پای بند بود ولی می فهمید که این یک اصل عقلی است. وقتی می دید که خواهران و برادرانی از مذاهب مختلف دارند با هم زندگی می کنند این ها باید با هم برادرانه زندگی کنند. در واقع ایشان به این سیره پای بند بودند. اگر کسی از اهل سنت می مرد به تشییع جنازه اش می رفت. اگر کسی مریض می شد به عیادتش می رفت و احوال آنها را می پرسید.... اگر از مغازه ای رد می شد گرم می گرفت و به آن اخلاقی که اهل بیت علیهم السلام گفتند عمل می کرد. و این به عنوان یک حرکت سیاسی نبود که بخواهد سنی ها را جذب کند و پشت پرده...نه اینطور نبود واقعا خالصانه مثل رهبری و امام خمینی برخورد می کردند. در مقابل دشمنانی چون یهود، آمریکا و اسرائیل بودند. هر هفته نماز وحدت  ایشان 18 سال قبل از انقلاب نماز جمعه برگزار می کردند. یک خاطره ای نقل کنم از آیت الله سید محمد جواد علم الهدی که حوزه قائم(عج) در تهران تحت اشراف ایشان است و هنوز در قید حیات هستند. ایشان این خاطره را نقل کردند که در کتاب عنایات امام رضا(ع) نوشته ی آقای صبوری هم ثبت شده است. ایشان می گویند:" در سال 1343 وقتی که قرار بود حرکت انقلاب شروع بشود حضرت امام به من ماموریت دادند که نامه هایی را به بلاد مختلف ببرم یک نامه برای آیه الله کفعمی، صدوقی در یزد، دستغیب و...که پنج نامه را به من دادند مضمون نامه این بود که حضرت امام فرمودند " من رفتم زیارت امام رضا(ع) و متوسل شدم و تصمیم گرفتم که این انقلاب را شروع کنیم و از شما می خواهم که به ما اعلام نظر کنید و اگر نظرتان موافق است همبستگی خودتون را اعلام کنید." آیه الله علم الهدی می گویند وقتی رسیدم زاهدان صبح جمعه بود. خدمت آیه الله کفعمی رسیدم و نامه را دادم. آیه الله کفعمی گفتند: " چه روز خوبی آمدی که ما برنامه داریم یک هفته ما شیعیان می رویم در نماز جمعه اهل سنت شرکت می کنیم و پشت سر آنها نماز می خوانیم - که آن موقع مولوی، قاضی عبدالمجید بودند.- و یک هفته آنها می آیند در نماز جمعه ما و ما خطبه می خوانیم."

آیه الله کفعمی گفتند: " چه روز خوبی آمدی که ما برنامه داریم یک هفته ما شیعیان می رویم در نماز جمعه اهل سنت شرکت می کنیم و پشت سر آنها نماز می خوانیم - که آن موقع مولوی، قاضی عبدالمجید بودند.- و یک هفته آنها می آیند در نماز جمعه ما و ما خطبه می خوانیم."
یعنی تمام اهل سنت زاهدان با امام جمعه خود...این اتفاق برای 14 سال قبل از انقلاب هست.گویی هر هفته نماز وحدت دارند...آن هفته قرار بود اهل سنت بیایند مسجد جامع شیعیان...آیه الله کفعمی کفن به تن کرد و در آن سال های خفقان گفت: «من نامه ای از سید روح الله موسوی خمینی دریافت کردم که قرار است ایشان انقلاب را شروع کنند و ما بیعت خود را اعلام می کنیم و شمشیر به دست گرفت و خطبه ها رو خواند.» شخصیتی وحدت آفرین آیه الله کفعمی واقعا شخصیت خودشان وحدت آفرین بود چه زمان مولوی عبدالعزیز و چه قبل از آن مولوی قاضی عبدالمجید...فضایی ایجاد کرده بودند که تعامل و همزیستی مسالمت آمیز با همه ی هندو ها و سیک ها و اهل سنت ....همانطور که مرحوم شرف الدین صاحب کتاب المراجعات می گویند که باید با اهل سنت برادرانه رفتار کرد. صمیمیت و محبت و رفت آمد خانوادگی بین آیه الله کفعمی و مولوی عبدالعزیز و قاضی عبدالمجید بود. اگر یکی از مکه می آمد دیگری به دیدنش می رفت و اگر مریض می شد به عیادتش می رفت. الناس علی دین ملوکهم. مردم هم به تبع علماء با هم خوب بودند. هر چند نمازشان با هم به ظاهر فرق می کرد. یکی دست باز و دیگری دست بسته! مردم زاهدان از جاهای مختلفی آمدند، زابل، بیرجند و...و طوری می شد که هر کسی می آمد دلبسته می شد و ماندگار و هیچ اختلافی گزارش نمی شد.   * عبدالرضا مزاری دبیر اجرایی کنگره بزرگداشت آیت الله کفعمی خاطرات آیت الله محمد کفعمی(بخش اول)