امیرالمؤمنین (ع) این انصاف خود را حتی به کسی که با او اختلاف نظر دارد و با ضربه ای کشنده قصد جانش را کرده ارزانی می دارد و فرزندانش را از زیاده روی در حق او نهی می کند. همه اینها برای این است که در زندگی و وفاتش نمونه ی کاملی از پایبندی به عقیده و انصاف با مخالفان را به ما ارائه دهد

  * دکتر عبدالمتعال الصعیدی   ♦ زمانیکه ابوبکر خلافت را به عمر سپرد و او را خلیفه بعدی معرفی کرد، رفتار امیرالمؤمنین (ع) با او نیز همین گونه بود و عقیده اش نسبت به عمر را نیز در درون خود نگاه داشت. همانگونه که با ابوبکر رفتار می کرد، با عمر هم رفتار می نمود. حاضر نشد در راه تحقق نظرش هیچ تفرقه و انقسامی در جامعه را بپذیرد. حتی عمر دختر علی (ع) ام کلثوم را از او خواستگاری کرد که امیرالمؤمنین (ع) کم بودن سن دخترش را پیش کشید. عمر بازگشت ولی به او گفتند دوباره اقدام کن و از تلاش باز نایست. عمر دوباره درخواست خود را مطرح کرد و علی (ع) پاسخ داد: کسانِ خود را به خواستگاری او بفرست اگر راضی شد، همسر تو خواهد بود. که ایشان هم رضایت داده و به همسری عمر درآمدند و دو فرزند به نام های زید و رقیه برای عمر به دنیا آوردند. ♦ امیرالمؤمنین (ع) با عثمان نیز همین گونه رفتار کردند. زمانی که پس از عمر، خلافت در طی شورایی که ماجرای آن معروف است به عثمان رسید و علی (ع) می دید که در آن شورا از توطئه ای چشم پوشی می شود، بازهم نظرش را در مورد عثمان ابراز نکرد و آنرا در خود حبس نمود و سعی نکرد تفرقه افکنی و ایجاد پراکندگی کند. حتی در زمانی که خوارج در اواخر خلافت عثمان بر او شوریدند، در صدد استفاده از این فرصت برنیامد تا علیه عثمان اقدامی کند و آنرا دستمایه سوء استفاده قرار دهد. بلکه سعی داشت رأی صحیح را بیان کند و این فتنه را طوری بخواباند که هم به نفع عثمان باشد و هم به نفع مسلمین. حتی زمانی هم که فتنه به جایی رسید که ترس بر جان عثمان پیدا کرد، دو فرزند خود حسن و حسین (علیهما السلام) را برای دفاع از عثمان روانه کرد. با این که آرام کردن آنها مخالف با عقیده وی بود. و عقیده اش اقتضاء می کرد انقلابی ها را رها کند تا هر بلایی می خواهند سر عثمان در آورند، اما او این کار را نکرد و سیره حسنه خود را تا پایان ادامه داد تا الگو و سرمشقی باشد برای مسلمین در زمانی که با مخالفت ها مواجه می شوند. ♦ زمانی که مردم نزد امیرالمؤمنین (ع) آمدند تا با او بیعت کنند، به هیچ وجه شتاب نکرد و در فکر این نبود که اکنون فرصت فراهم شده تا نظرات خود را محقق سازد. او در این امر ابداً منفعت خودش را مد نظر قرار نمی داد بلکه مهم برای او مصلحت مردم بود. به همین خاطر از پذیرفتن امر خلافت امتناع می کرد و پاسخ آنها را نمی داد. اما پس از این که اصرار فراوان آن ها را مشاهده کرد و دید برای این که اتحاد از بین رفته مسلمین را دوباره برپا کند چاره ای جز قبول کردن بیعت آنها ندارد. ♦ زبیر بن عوام و طلحة بن عبیدالله را فراخواند و به آنها گفت اگر مایل هستید با من بیعت کنید و الا من با یکی از شما دو تن بیعت می کنم. آنها گفتند: ما با تو بیعت می کنیم. سپس سعد بن أبی وقاص را برای بیعت نزد او آوردند. سعد گفت: تا مردم بیعت نکنند، من بیعت نخواهم کرد. به خدا سوگند از من به تو گزندی نخواهد رسید. امیر المؤمنین (ع) گفت: رهایش کنید. سپس عبدالله بن عمر را برای بیعت نزد او آوردند. عبدالله گفت: تا مردم بیعت نکنند، من بیعت نخواهم کرد. علی (ع) به او گفت: باید ضامنی بیاوری. عبدالله پاسخ داد: آوردن ضامن را ضروری نمی بینم. مالک اشتر گفت: اجازه بدهید گردنش را بزنم. اما علی (ع)گفت : رهایش کنید من خود ضامن او می شوم. ♦ علی (ع) در تمام این ماجرا ها هیچگاه سعی نکرد خلافتش را بر کسی تحمیل کند بلکه می خواست هر که با او بیعت می کند از روی آزادی و اختیار باشد. و هر کس هم که از بیعت با او سر باز می زد او را آزاد می گذاشت تا تفرقه ای بین مسلمین ایجاد نشود. اما برخورد قاطع و تند او با معاویه به خاطر سوء رفتار خود او بود. علی (ع) دستور به عزل معاویه از حکومت شام داده بود و این از جمله حقوقی ست که هر خلیفه ای دارد و معاویه هم مانند دیگران باید از آن اطاعت کند. اما او از تن دادن به این حکم سر باز می زد. معنای این مخالفت هم این است که کار آنها از حد اختلاف نظر فراتر رفته و به حد سرکشی رسیده است. حکم سرکشی و خروج هم غیر از حکم اختلاف نظر است ؛ چراکه سرکشی به معنای تفرقه افکنی بین مسلمین است و در این حالت باید هر اقدامی که لازم است صورت گیرد تا اسباب اتحاد مسلمین را مهیا کرده و اختلافات را از بین برد حتی اگر نیاز به اعمال خشونت و زور باشد. ♦ می توانیم حسن رفتار علی (ع) را در مسأله حکمیت بین او و معاویه که عده ای از اصحابش با او اختلاف نظر داشتند ملاحظه کنیم. می بینیم که امیرالمؤمنین (ع) را کنار زده و با مولای خود همان رفتاری را دارند که با معاویه. با این که از دیدگاه دین، پذیرفتن حکمیت بدون اشکال است اما خوارج گروهی تندرو و افراطی بودند. با این حال علی (ع) با آنها مثل خودشان رفتار نکرد و به آنها گفت: ما سه مورد را در مورد شما رعایت می کنیم: اول: این که می توانید برای یاد خدا و عبادت به مساجد بروید. دوم: تا زمانی که دست شما در دست ما باشد مانع استفاده شما از غنائم و خراج نمی شویم. سوم: این که با شما نمی جنگیم مگر این که شما جنگ را با ما آغاز کنید. ♦ پس از این دیگر تسامح و چشم پوشی در آراء و عقائد در کار نیست. درست است که علی (ع) برترین نمونه در مسأله گذشت و چشم پوشی ست، اما نه در مورد افراد تندرو و افراطی که ارزش و قیمت این تسامح را نمی فهمند، از آن سر باز می زنند و حتی آنرا وسیله ای برای دشمنی و قطع روابط قرار می دهند. در مورد این چنین افرادی که بر این عقیده باطل و گمراهی خود اصرار دارند، رفتار او هم متفاوت خواهد بود [مترجم : و موضعی قاطع و بدون چشم پوشی اتخاذ می کند]. البته این عده تندرو هم بی کار ننشسته و عبدالرحمن بن ملجم مرادی (لعنه الله) را مأموریت دادند تا علی (ع) را ترور کند. پس از اتمام مأموریتش که او را دستگیر کردند، امیرالمؤمنین (ع) قبل از اینکه روح از بدنش مفارقت کند فرزندانش را جمع کرد و به آنها سفارش کرد که به قاتلش غذای خوب داده و جای راحت برای او فراهم کنند. به آنها می فرماید: اگر زنده بمانم خودم ولی دم او هستم و خودم می دانم که ببخشم یا قصاص کنم. و اگر این دنیا را ترک کردم [مترجم : وخواستید او را قصاص کنید] او را به من ملحق سازید تا نزد خدای خود دادخواهی کنم. سپس آنها را از اینکه در قصاص او زیاده روی کنند یا او را مُثله کنند نهی فرمود. ♦ آری امیرالمؤمنین (ع) این انصاف خود را حتی به کسی که با او اختلاف نظر دارد و با ضربه ای کشنده قصد جانش را کرده ارزانی می دارد. حتی دستور می دهد غذای نیکو و جای راحت به او بدهند. و فرزندانش را از مُثله کردن قاتلش و زیاده روی در حق او نهی می کند. همه اینها برای این است که در زندگی و وفاتش نمونه ی کاملی از پایبندی به عقیده و انصاف با مخالفان را به ما ارائه دهد. خداوند رحمتش کند که چه نیکو امامی ست برای منصفین در اختلافات، و اسوه ای ست برای چشم پوشان در دین. امام علی (ع) و تقریب مذاهب - بخش اول