آقای کمیلی مهم ترین مسئله تقریب را «حفظ اسلام» دانست و اشاره به حضرت علی(ع) کردند که سیره و رفتار ایشان حاکی از این بوده است که حفظ اسلام را بر حق ولایت خود ترجیح دادند.
سلیقه وی با مؤسسین و اعضای دارالتقریب موافق بود که فقه، علت عمده اختلاف مذاهب است، در عین حال، فقه می تواند از عوامل تقریب به شمار آید.
بسیاری از اهل سنت، علی را از نظر مقام معنوی از بعضی دیگر خلفا هم برتر می دانند. این همه ستایشی که در آثار شاعران اهل سنت نسبت به علی هست، نسبت به سه خلیفه دیگر نیست.
رفع مشکلات اجتماعی، مبتنی بر مواسات است و مواسات جز از راه مُحِق دانستن دیگران در شادی ها و داشته ها فراهم نخواهد شد.
سو تفاهمات را کناری بگذاریم و به درستی از فرصت کنفرانس وحدت بهره برداری کنیم و اگر فراتر از تبلیغ وحدت، به دنبال خود وحدت هستیم، مردانه وارد میدانی شویم که بیرون از گیت های امنیتی و هتل های پنج ستاره است.
تقریبستیزی نیز بیش از آنکه مسئلهای علمی باشد، معضل فرهنگی است و حل آن نیز در گرو فرهنگسازی است، نه گسترش مباحثات علمی و مناظرههای کلامی.
روایت قتل خلیفه دوم در نهم ربیع الاول و اوصاف خاص برای آن روز، از جمله رفع القلم، حدیثی متضاد با محکمات قرآنی، فقه شیعه، تاریخ قطعی و حدیث بوده و در منابع کهن نیز اثری از آن وجود ندارد. در منابع پسینی نیز، بدون سند و مدرک نقل شده است.
شادی در قتل خلیفه، به هیچ وجه ریشه تاریخی ندارد و آنچه در قرون نخست اسلامی بوده است ، مراسم «عمرکشان» به مناسبت قتل عمر بن سعد به دست مختار ثقفی است و هیچ ربطی به عمر بن خطاب ندارد.
اصلا اختلاف در سلیقه و در طریقه آنقدرها که بدنام است نه بد است نه جرم. لازمه حیات و تکامل، تفصیل و تنوع است. افراد و اجتماعات مختلف، ناچار بر حسب شرایط مربوط و احتیاجات و مقتضیات و امکانات، هر یک طرفی را می گیرند و پیش می روند.
عیب بزرگ ما مسلمانان این است که تصور می کنیم همین که بگوییم مسلمانان جهان، دست دوستی و اتحاد به یکدیگر داده اند، و دهان خود را با این جمله پر کرده و صفحات مطبوعات را به آن سیاه نماییم، مطلب تمام است...
گزارش های تاریخی و روایی نیز حکایت از این دارد که در زمان اهل بیت(ع)، برخی از اوباش تلاش می کردند با پرسش های تحریک آمیز، مواضع پیروان شیعی آنها را به خلفای نخست به دست آورند و با سعایت نزد دشمنان سیاسی و فکری، به نان و آبی برسند.
حسین علیه السلام خود را تسلیم اراده خدای متعال کرد و آن همه زخمهای سنگین را در بدنش تحمل کرد ولی در بوته آزمایش پیروز و موفق گردید و سر بریده اش به عنوان پرچم پیروزی جاودانه ماند.
آیا همچون شهادتی پیروزی است یا شکست؟ به صورت ظاهر و با معیار کوچک انسان، این امر شکست به شمار می آید. ولی در اصل حقیقت و با معیار بزرگ الهی، پیروزی است.
هیچ یک از این کارها همدردی به حساب نمی آید؛ زیرا امام حسین علیه السلام در حالی مجروح شد که برای عدالت و حق می جنگید و خود او با شمشیر به سر خود نزد. همدردی این است که انسان در حین جهاد مجروح شود.
قیام حسین علیه السلام ضروری بود زیرا او اجازه نمیداد فردی مانند یزید با چنان اخلاق فاسد و زننده ای، در رأس حکومت اسلامی قرار گیرد. البته علیرغم اعتراف به این جنبه ضد اخلاقی یزید، نمی توان گفت فقط همین عامل، موجب قیام حسین گردیده بود.
مردم در سوگواره های مربوط به حضرت امام حسین (ع)، جزئی از زندگی واقعی خود را نیز به تصویر کشیده اند. چنان که در زمان از دست دادن فرزندان و پیوندان خود در حالت های بسیار دشوار، آن حالت را به واقعه ی کربلا تشبیه کرده اند...
ما بچه بودیم و یادم هست که پدرم از روی کتاب امام حسین(ع) در ماه رمضان، قبل از اذان برای ما میخواندند و خودشان گریه میکردند و بعد با همان حالت به سمت مسجد میرفتند و اذان میگفتند.
واقعا عشق به اهل بیت(ع) در دل مردم این منطقه ریشه دارد و این اصلا براساس مناسبات سیاسی شکل نگرفته است. امیدوارم این ریشه ها همچنان قدرتمند بماند و سیاست ناسالم نتواند مردم را از هم جدا کند.
قضیه عاشورا یک قضیه عام اسلامی است و به یک مذهب خاص اختصاص ندارد. خاستگاه قیام کربلا عناوین اسلامی است و این مساله در بیانات و موضعگیریهای امام حسین علیه السلام از آغاز تا شهادت به خوبی تجسم یافته است.
یکبار این کار را کردم. از هفتههای بعد هروقت که به صف اول میرفتم، مرا به صف های عقبی که در معرض دید دوربین نبود راهنمایی میکردند!
ویژگی شیخ زکزاکی این بود که از اختلافات عبور کرده بود. شیخ هیچ مسجد شیعهای تأسیس نکرد. چرا که معتقد بود مسجد خانۀ خداست و هرکس که به خدا و پیامبر اعتقاد داشته باشد، مسلمان است.
برخلاف بسیاری از پیغمبران مانند لوط و صالح و یونس و غیره که دعوت و رهبری محلی و قومی داشتند، می بینیم ابراهیم(ع) پیغمبر «بی وطن» کامل و خالی از هر گونه رنگ نژادی و کشوری بوده...
اولین مبنای سید در مسئله تقریب به رسمیت شناختن دیگران است. یعنی ما وجود متکثر و متفاوت دیگران را به رسمیت بشناسیم. به رسمیت بشناسیم که کسان دیگری هم وجود دارند که مثل ما فکر نمی کنند.
بخشی از این کتاب، زیارت قبرستان بقیع است و در آنجا، زیارت نامه ای برای «اهل بیت» آورده که در نوع خود کم نظیر و شاید بی نظیر باشد.