شیعه می گوید: اصول دین را سه چیز تشکیل می دهد: «توحید، معاد و رسالت پیامبر خاتم». بنابراین اسلام و ایمان، با اعتقاد به اصول سه گانه تحقق می پذیرد. ولی تشیع در گرو دو اصل دیگر است: خلافت را از آن على(ع) بداند؛ به عدل الهی معتقد گردد.
آنچه که ایشان در کتاب به تصویر کشیده اند، گزارشی دقیق از تاریخ فرهنگی-اجتماعی شیعیان از حمله مغولان تا روی کار آمدن صفویان است. تاریخی که حکایت از روابط و تعاملات خوبی از اتفاقات ما بین فریقین(شیعه و سنی) در کنار برخی تندروی ها دارد.
از تبشیر یا تبلیغات مذهبی در داخل اسلام و تلاش برای دعوت پیروان مذاهب اسلامی به ترک مذهب خود و پیروی از مذهبی دیگر به شیوه ای تبشیری خودداری کنیم؛ زیرا تکامل فرهنگی از راه تلاش های اغواگر و تحریک آمیز به دست نخواهد آمد تنها راه حصول آن اقناع، افزایش آگاهی و تکامل است.
چه نسبتی است میان دین محمد(ص) که توانست از بت پرستان مکه و مدینه، خداپرستانی همدل و همراه بسازد، با دینی که منشأ افتراق و نزاع و فرقه های بیشمار است!؟
سیره و سخنان آنان حاکی از این است که اگر چه جایگاه همگان در ایمان، تقرب الهی و منزلت معنوی یکسان نیست، اما ایشان دایره عنوان مسلمانی و ایمان نجات بخش را، از بسیاری از مخالفان مذهبی و حتی برخی از اصحاب تندرو خود، وسیع تر می دانستند.
آقای کمیلی مهم ترین مسئله تقریب را «حفظ اسلام» دانست و اشاره به حضرت علی(ع) کردند که سیره و رفتار ایشان حاکی از این بوده است که حفظ اسلام را بر حق ولایت خود ترجیح دادند.
رفع مشکلات اجتماعی، مبتنی بر مواسات است و مواسات جز از راه مُحِق دانستن دیگران در شادی ها و داشته ها فراهم نخواهد شد.
روایت قتل خلیفه دوم در نهم ربیع الاول و اوصاف خاص برای آن روز، از جمله رفع القلم، حدیثی متضاد با محکمات قرآنی، فقه شیعه، تاریخ قطعی و حدیث بوده و در منابع کهن نیز اثری از آن وجود ندارد. در منابع پسینی نیز، بدون سند و مدرک نقل شده است.
شادی در قتل خلیفه، به هیچ وجه ریشه تاریخی ندارد و آنچه در قرون نخست اسلامی بوده است ، مراسم «عمرکشان» به مناسبت قتل عمر بن سعد به دست مختار ثقفی است و هیچ ربطی به عمر بن خطاب ندارد.
گزارش های تاریخی و روایی نیز حکایت از این دارد که در زمان اهل بیت(ع)، برخی از اوباش تلاش می کردند با پرسش های تحریک آمیز، مواضع پیروان شیعی آنها را به خلفای نخست به دست آورند و با سعایت نزد دشمنان سیاسی و فکری، به نان و آبی برسند.
آیا همچون شهادتی پیروزی است یا شکست؟ به صورت ظاهر و با معیار کوچک انسان، این امر شکست به شمار می آید. ولی در اصل حقیقت و با معیار بزرگ الهی، پیروزی است.
قیام حسین علیه السلام ضروری بود زیرا او اجازه نمیداد فردی مانند یزید با چنان اخلاق فاسد و زننده ای، در رأس حکومت اسلامی قرار گیرد. البته علیرغم اعتراف به این جنبه ضد اخلاقی یزید، نمی توان گفت فقط همین عامل، موجب قیام حسین گردیده بود.