« شما شیعه ها فکر می کنید ما سنی ها حسین بن علی را دوست نداریم. ولی ما امام حسین را خیلی دوست داریم و از این جهت از شما شیعه تریم!»
شاید باور نکنید ولی از زمانی که یاسر الحبیب خائن در شبکه فدک خودش این کارها را می کند نگاه مردم تا حد زیادی نسبت به تشیع عوض شده است چون نمی گذارند صدای درست و صحیح به گوش شان برسد و مدام این توهین ها به مقدسات آنها را پخش می کنند.
چهار روز پیاده روی آن هم با پای معیوب و شانه ای که پلاتین یادگاری از همان تصادف آزرده اش می کند، حکایت عشق حمید سرکوهی به امام رضا و اهل بیت است.
من دارم از مشهد و زیارت امام رضا برمی گردم و آخر هفته هم می خواهم به زیارت حضرت معصومه بروم تا از خدا بخواهم که در زندگی جدیدم موفق و خوشبخت شوم. با اینکه نسل اندر نسل من اهل سنت بودند و خودم نیز، اما با توسل به امامان (علیهم السلام) بسیاری از گره های مختلف زندگی مان باز شده است
بچه های سنی سوریه با چشم های گریان و نگاه های ملتمسانه کفش هایشان را درآورده بوندن و دست بر سینه گذاشته و با صدای لرزان و بغض آلود آهسته می گفتند: السلام علیک یا علی بن موسی الرضا...
گفتم حاج آقا ببخشید کسی که اجازه را داده است خودش فقیه و مجتهد است و این ها را خوب می داند. ببنید چه منطقی بالاتر است که می تواند این گونه احکام فردی را هماهنگ کند با خودش؟ شما دقت کنید و اگر نماینده و منتسب به رهبری هستید خودتان را بیاورید در افق رهبری. اتفاقا این بحث ها شروعی شد ...
با شروع جنگ در کردستان نظر جهاد سازندگی این بود که راه موفقیت در کردستان جنگ نیست بلکه خدمت است. و این شد که علیرغم تبلیغات وسیع ضدانقلاب، هنوز که هنوز است خاطره خوش خدمت جهاد در ذهن مردم کرستان باقی مانده
بعضی وقت ها که کمال یا ایوب را می بینم به این فکر می کنم که اگر روزی شیعه و سنی توی ایران به جان هم بیفتند یعنی ما باید جلوی هم بایستیم! یعنی کمال تفنگش را سمت من بگیرد و من هم سمت او! خنده دار و تلخ است.
یکی یکی بزرگان منطقه آمدند و شروع کردند به تعریف و تمجید. یکی می گفت ما دست شما را می بوسیم که آمدید برای خدمت، یکی می گفت ما سرباز خمینی هستیم! ما کلا هنگ کرده بودیم! پیش خودمان می گفتیم این همان سیستان و بلوچستانی است که کسی مثل عبدالمالک ریگی دارد؟!
مگر من چه کار کردم که اینطور غلوآمیز درباره من حرف زد؟ جوابم این بود که کار خاصی نکردم. فقط صادقانه و با احترام و محبت با آنها برخورد می کردم، همین! این مسئله خیلی من را به فکر فرو برد که چرا ما این فرصت های کوچک که نتایج بزرگی در نزدیکی قلب ها به هم دارد را از دست می دهیم؟
فقط خمینیِ وحدت گرا می تواند در دل آن خانواده فقیر سُنّی اندونزیایی جا باز کند. اگر امام مانند خیلی های دیگر اهل وحدت نبود، به هیچ وجه نمی توانست چنین جایگاهی پیدا کند. این نگاه وحدت گرای امام نگاهی است که در این زمانه خیلی به آن نیاز داریم.
نه افغان و نه ترک و نی تتاریم /
چمن زاریم و از یک شاخساریم /
تمیز رنگ و بو بر ما حرام است /
که ما پرورده یک نو بهاریم