یکبار این کار را کردم. از هفتههای بعد هروقت که به صف اول میرفتم، مرا به صف های عقبی که در معرض دید دوربین نبود راهنمایی میکردند!
هدف على کنار هم قرار گرفتن شیعه و سنی بدون اختلاف بود که موفق هم شد. برنامه دیگرش برای کنار هم قرار دادن شیعه و سنی، افطاری بود. ماه رمضان که شد، سه چهار شب افطاری داد...شیعه و سنی کنار هم سر یک سفره.
مردم گمیشان هم آنها را مثل برادران و خواهران شان دوست داشتند و قدردانی می کردند.تنها چیزی که نشان و اثرش را نمی دیدم و نمی دیدید اختلاف مذهب بود.
سردار با حالتی خاص گفت: یکبار در جبهه در سنگری خودم شاهد بودم که دو رزمنده شیعه و سنی در کنار هم در حال مبارزه با دشمن بودند و بهم کمک های فراوانی می کردند که ناگهان گلوله بمبی به سمتشان شلیک شد و هر دو نفر شهید شدند.
استاد! من به دو علت باید برگردم ایران. اول: تعهد و قراردادی که با مملکت و مردم خودم دادم. همین که بعضی پزشک ها به انگیزه هایی کشور رو ترک میکنن، بزرگ ترین دلیل من برای بازگشته. دوم: شرایط فرهنگی انگلستان چیزی نیست که با طبع من و خانواده ام جور باشه.
از محرم تا اربعین عروسی نمی گرفتیم. عروسی هم اگر دعوت می شدیم نمی رفتیم. لباس نو تن نمی کردیم. خانه عوض نمی کردیم. سفر تفریحی نمی رفتیم. هر کاری که نشانه شادی بود نمی کردیم.
گفت میخواهم برای افراد دیگر تابوی نماز خواندن پشت سر یک سنی بشکند. ما عملا باید برادر و متحد باشیم...
یک حادثهی شگفت آور جهان که از صدر اسلام تا کنون سابقه نداشته، این است که فرقه های مسلمین با تمام اختلافشان در مذهب و مشرب، به یک عالم شیعه اقتدا کرده اند.
تئاتر می خواست نشان بدهد که در اسلام مرز نداریم؛ یعنی همه کشورهای اسلامی باید متحد شوند. خیلی از مشکلاتی که در جامعه ما و در جامعه جهانی وجود دارد، به خاطر همین مرزها و خط کشی هاست که انسان ها را از هم جدا می کند.
در یکی از روستاها که حزب منحله دموکرات عروسی داشته برای یکی از اعضایش، به جای حیوان یک نفر از برادران سپاهی اهل تشیع با یک نفر از برادران پیشمرگ مسلمان اهل سنت در کردستان را می آورند و درجلوی پای عروس و داماد ذبح می کنند. اما کسی نیست، کسی نبوده که این را به سمع مسلمانان جهان ...
در ایرانشهر در میان آنهمه نوجوان و کودک فقط یک نفر دل و روحیهی مبارزه را داشت و آن احمد آتش دست بود، امید من به همین یک نفر بود. او بچه ها را جمع میکرد، مسجد را از حضور پرشور آنها رونق میداد. کتاب از من میگرفت و تقسیم میکرد، سخنرانی میکرد.
خطیب بغدادی در دمشق، به اتهامی نزدیک بود کشته شود که وی به توصیه رئیس پلس شهر، که با وی هم مسلک بود، به منزل عالم بزرگ شهر، شریف ابی الحسن علوی پناهنده شد و به این وسیله از مرگ رهایی یافت و نیز ابوعبدالله ساحلی صوری (م:۴۴۱) از محدثان عامه در کوفه بر ابوبکر و عمر طلب رحمت می ...