از سوی دیگر، مواضع و عملکرد بخش مهمّی از جوانان انقلابی و هواداران دوآتشه نظام اسلامی هم علیه آموزه های تقریبی و وحدوی است. در این شرایط، امید و اعتماد مولویها به شعارهای وحدتگرا، تقلیل رفته و بسان تشریفات سیاسی بدان مینگرند. آیا بعید خواهد بود که بپرسند: اگر انتظار شما ...
در سوریه در مدارسی که کلا منهج سنی داشت درس می خواندیم و عصرها هم به حسینیه می رفتیم و عقاید شیعی خودمان را آزادانه می آموختیم و هیچ کدام مان هم سنی نشدیم! اتفاقا با عقاید آنطرف بهتر آشنا شدیم و حساسیت های او را بهتر شناختیم که در زندگی مشترک به ما کمک کرد که بهتر همدیگر را درک ...
تا قبل از آن روز، شیعه و سنی با هم اختلاف و درگیری شدیدی داشتند. حتی اگر یک شیعه به مسجد سنی ها می رفت، مسجد را تطهیر می کردند و می گفتند یک رافضی وارد مسجد شده و مسجد را نجس کرده است.
اما بعد از سخنرانی آقا، این امر رایج شد که شیعیان به راحتی وارد مساجد اهل تسنن می شدند و بدون هیچ ...
در لحظات آخر گفتم: شما هر چند وقت به مشهد می آیید؟
گفت : مشهد که خانه ماست. اینقدر که من از امام رضا حاجت گرفته ام، تو نگرفته ای.
هرچقدر بتوانیم فعالیت های قرآنی را در سطوح مختلف گسترش دهیم می توانیم اثرگذار باشیم. تشکیل گروه هم خوانی و دعوت از اهل سنت و تشیع در کنار هم و رفت و آمد و معاشرت با این عزیزان می تواند تأثیرگذار باشد. یا به طورمثال در قالب اردوهایی که برگزار می کنیم، می توانیم دل ...
یکی از فعالان فرھنگی انقلابی اھل سنت که اکنون نماینده مجلس ایالت کشمیر می باشد آقای سیف الدین بت برای نگارنده تعریف کرده است که فعالان جوان اھل سنت در سال 1981م برنامه ھای متعدد برای حضرت آقا در نظر گرفته بودند ولی بخاطر برنامه فشرده ایشان محقق نشد.
می گفت از آن همه پیامکی که زدم فقط یک نفر حاضر شد بیاید.
می گفت این در حالی است که بسیاری از این دوستان خودشان را پیرو اهل بیت «ع» می دانند و به روایات دیگر اهل بیت «ع» اهتمام جدی تری نشان می دهند ولی در این زمینه، چون باب میل شان نیست، معمولا توجیه می آورند.
بهمحض ورود به اتاق، با قاب عکس بزرگی مواجه میشویم که تصاویر شهدای طایفۀ شاهوزهی بر آن نقش بسته است. طایفۀ شاهوزهی بیش از بیست شهید تقدیم انقلاب اسلامی کردهاند. جالب اینجا است که در این خانه هم از خدمات شهید شوشتری میشنویم.
کاروان «ایران، سرزمین برادری» که از سوی تشکل مردمی اتحادیه امت واحده راه اندازی شده بود، در روزهای پایانی بهمنماه سال 93 به سه استان سنی نشین گلستان، ...
«آرزوی من این است که متحد باشیم و اصلاً حرف شیعه و سنی را نزنیم.» همۀ حرف را پیرمرد با سادگی و روانی، بیلکنت و نارسایی، در اوج، در همین یک جمله میریزد و روانۀ جان ما میکند.
بعد از اینکه این عالم را به شهادت رساندند هرچه کتاب و قرآن داشت روی سینهاش ریختند و به آتش کشیدند. کمکم خبر به گوش مردم رسید. مردم صبح زود هنگام سحر به محله آمدند تا ببینند چه کسانی شهید شدهاند. شاهدان ماجرا و کسانی که جنازه ملا کریمیان را پیدا کرده بودند، با تعجب با ...
خیلی تلاش کردند که چهل نفر از این مهمانان را به چهل مسجد ببرند که به بهانه امنیت! همین هم میسر نشد! واقعا عجیب است که ما چطور چنین ظرفیت هایی را به دو سخنرانی منحصر می کنیم و حاضر نیستیم آنها را ببینیم! اینها با یک دنیا انگیزه به اینجا می آیند و روایتگران خوبی از ابعاد جهانی ...
معمم بودیم و به مساجد اهل سنت هم می رفتیم. وقتی ما را می دیدند خیلی خوشحال می شدند. امکان نداشت که وقتی جلوی در ایستاده بودیم، کسی زودتر از ما از در خارج شود. هرچه تعارف می کردیم فایده نداشت! می گفتند شما هم طلبه هستید و هم سید. ارادت ما به اهل بیت اجازه نمی دهد که جلوتر از فرزندان ...
می گفت یک دفعه یک پیرمردی از علمای اهل سنت بلند شد و گفت گول این شیعیان را نخورید! اینها که پشت سر شما نماز می خوانند از روی تقیه و ترس است! بعد آقای قرضاوی بلند شد و با صدای بلند گفت شما گول نخورید، من به ایران رفتم و در منزل یکی از علمای شیعه و او پشت سر من نماز خواند. در کشور آنها ...
نکته ویژه اینکه سخنران این مراسم مولوی محمد حسین رزمآرا، امام جمعه و امام جماعت همان مسجد الفاروق بود که به مسجد شیعیان آمده و درباره وحدت اسلامی صحبت کرد. قبلاً چنین چیزی در مسجد ما سابقه نداشت. الحمدلله اهالی اهل سنت به همراه دو امام جماعت خود نیز حضور داشتند.
داشتم دور می شدم که یکی شان داد زد: بر دشمن علی لعنت.
خیلی ناراحت شدم. رفتم تو فکر ؛ به این کودک چه گفته اند که فکر کرده ما دشمن علی هستیم!
آخر ما که اسم بسیاری از فرزندان مان علی و فاطمه است، چطور می توانیم دشمن علی باشیم؟!!!
شاید جای سوال باشد که چرا برخی از شهادت این مرد بزرگ خوشحال بودند؟ چون سالها بلوچ را به عنوان اشرار و ضدنظام معرفی کرده بودند و حالا این مسئول بلند پایه در سیاه چادر چوپانان بدون تمهیدات نظامی مینشست. این خوشایند تروریستها نبود.
تغییر ذهنیتی که شهید شوشتری در مردم نسبت به نظام و سپاه به وجود آورد، بزرگ ترین خدمت او در منطقه و نزد برادران اهل تسنن است؛ حتی ذهنیت ملت نسبت به استان سیستان و بلوچستان و قوم بلوچ. چنانچه خودش در جایی گفته است: امیدوارم خون من باعث آبادانی و عمران در این استان بشود.
اساسا بلوچ ها را خیلی بیش تر از ما تحویل می گرفت؛ طوری که ما گاهی حسودی مان می شد و به خودمان می گفتیم که هرچه نباشد، ما با او مانوس تر و آشناتریم و حق آب و گل داریم!
اسلحه را که برمی داشتیم تا برای ماموریت همراهش برویم، می گفت که زیاد این چیزها را توی چشم مردم نیاورید، تا دیدشان ...
بعد از مدتی من را کنار کشید و طوری که دیگران حرف های ما را نشنوند، به من گفت: حاج آقا خیلی رُک بگویم، چیزی که از مردم نقل کردم، حس خودم بود! انقدر من آخوند دیدم که آمدند به اعتقادات ما لطمه زدند باورم نمی شد که آخوندی هم مثل شما باشد که اینطور نباشد! ما فکر نمی کردیم که در بین ...
من هیچ شیعه ای را ندیدم که از خاک بین راه نجف و کربلا به تبرک بردارد. ولی برادر اهل تسنن مان عبدالرحیم را دیدم که دارد از خاک بین راه نجف و کربلا برمی دارد و در یک پلاستیک می ریزد. ازعلت کارش سوال کردم. گفت: دخترم زنگ زده و می گوید بابا دیشب خواب دیدم که از خاک بین کربلا و نجف برای ...
یکی از پیشمرگان مسلمان کُرد و فرمانده سابق سپاه سقز میگوید: یکی از نکاتی که بروجردی در سخنرانیها به نیروها تاکید داشت این بود که «شما باید صف ضد انقلاب را از صف مردم کُرد جدا کنید اگر ما مسلمانیم آنها هم مسلمانند.» این جمله را از ته دل میگفت.
در واقع هدف از هفته برائت؛ هفته داعشی کردن برخی از اهل سنت است! وقتی گفتند خالطوهم باید عمل کنیم.
مدیر و مسئول حوزه علمیه و امام جمعه دهستان قازنقایه میگوید: ۱۵ سال پیش عارضه چشمی پیدا کردم و چشمانم به شدت التهاب پیدا کرده بود. دیدم بسیار کم شده بود؛ با گریه و زاری حاجت خودم را از امام رضا (ع)خواستم. همان شد و چشمانم شفا پیدا کرد.
بعد از زیارت امام حسین(ع)، اینقدر احساس خوبی داشتم که دائم خود را سرزنش می کردم که چرا زودتر به اینجا نیامده ام. اینقدر از حضور آن همه خدمتکارِ امام حسین(ع) تعجب کرده بودم که می گفتم این فقط معجزه الله است و گرنه این شدنی نیست که این همه آدم فقط در مسیر بایستند و از زائرین امام ...
خیلیهایشان هم به زائران خدمت میکردند. تا میلنگیدی می-آمدند ماساژ می دادند. تا احساس میکردند مریضی دکتر می آوردند معاینهات میکرد. با اینکه فقیر بودند اما همه زندگی خود را خرج میکردند. همین که می-فهمیدند ما اهل سنت هستیم از ما دوبرابر پذیرایی میکردند.
این زائر امام حسین در روز اربعین می گوید: لطف خدا تا حالا 6 بار مکه رفتهام وهر سال دوبار به زیارت امام رضا میروم، اما چند سال بود که دائم در فکر این بودم و دائم دعا میکردم که تا از این دنیا نرفتهام حرم امام حسین را بببینم و به زیارتش بروم. بسیار به امام حسین علاقه دارم.
هفته گذشته جمعی از علما و نخبگان اهل سنت در قالب کاروان «امت محمد(ص)» به کربلا اعزام شدند. هدف آنها حضور در راهپیمایی عظیم اربعین و زیارت مشاهد مشرفه اهل بیت رسول الله(صلی الله علیه و آله) بود.
این روایت تک تیرانداز اهل سنتی است که به همراه فرزندش برای دفاع از اسلام به سوریه رفته و امروز برای دفن فرزند شهیدش به ایران آمده است و میگوید که بازمیگردد.
مهدی خالقی، مستندساز در ایام عاشورا به بنگلادش رفته بود. او در این سفر مشاهدات عجیبی داشته است از عزاداری هزاران مسلمان اهل سنت برای حضرت حسین بن علی(ع). او میگوید: توهینکنندگان به عقاید اهل سنت، فرقی با تکفیریها ندارند.
تمام بدنش از ترس به لرزه افتاد، جیغش در گلو خفه شد و نمازش را شکست. فرصت نکردم چیزی بگویم که وحشتزده به سمتم چرخید و انگار راه فراری برای خودش نمی دید که با بدنی که از ترس به رعشه افتاده بود، خودش را عقب می کشید و نفس نفس می زد تا بلاخره پشتش به دیوار رسید و مطمئن شد به آخر خط رسیده ...
عشق به حضرت حسین(علیه السلام)، شیعه، سنی، مسلمان و حتی غیرمسلمان نمیشناسد. چند روزی است که کاروان نخبگان و علمای اهل سنت راهی سرزمین عراق شده تا در راهپیمایی بزرگ اربعین در راه نجف-کربلا حضور داشته باشند.
گفت: «بابام را پاسدارها کشته اند.» حاج احمد پرسید: «چطور کشتند؟» او گفت: «بابام کومله بوده که توسط آن ها کشته شده.» حاج احمد پرسید: «در خانه شما فرد دیگری نیست که کار کند؟» آن بچه هم گفت: «من در خانه دو تا خواهر و برادر کوچکتر از خودم و مادرم را دارم.» وقتی حاج احمد این اوضاع را دید ...
به یکی گفتم من شیعه هستم از ایران، گفت همان هایی که حضرت فاطمه را سب و لعن میکنید! به یکی گفتم من شیعه هستم از ایران، گفت آهان همانایی که میخواستند کعبه را بدزدند و ببرند قم!
وقتی ایشان به مریوان آمدند، صدام فهمیده بود و همان نقطه را بمباران کردند. حضرت آقا در این قضیه توسط پیشمرگان مسلمان کرد از مهلکه نجات پیدا کرد. پیشمرگان کرد دور ایشان زنجیرهای به هم پیوسته ای ایجاد کردند و نگذاشتند که به ایشان آسیب برسد. بنابراین ایشان خودشان از نزدیک قضایا را ...
چرا این شخص را با این اهتمام به کربلا برگرداندید؟ میرزا می فرماید: از خصوصیات قیافه این شخص فهمیدم که اگر او در اینجا بماند، کار دست ما می دهد و از آن لعن های کذایی می خواند، و ما که زحمت کشیدیم و مشکله اختلاف بین شیعه و سنی را به زحمت حل کردیم، او با یک عملش ممکن است این زحمات را ...
صاحب خانه با اینکه سنّی بود از اینکه مهمانی برایش آمده که زائر امام حسین «ع» است، خیلی خوشحال شد. خیلی فقیر بود. هرچه اصرار کرد بفرمایید داخل قبول نکردیم. آخرش رفت قالی زیر پای خود و زن و بچه اش را جمع کرد و آورد برای ما پهن کرد! تمام مدتی هم که داشتیم غذا می خوردیم یک گوشه نشسته ...
گروهی را که در آن زیارتگاه [مشهد رأس الحسین (ع)] دیدم از خضوع و توسل و تبرک جستن به ضریح و گریه و دعا چیزی از زائران حرم سید الشهداء در کربلا یا حضرت رضا در مشهد کم نداشتند. حقیقت این است که مردم قاهره در محبت اهل بیت، شیعة به تمام معنی هستند، ولی تبلیغات و بلکه اعمال قدرت آل عثمان ...
این مادر شهید دوست داشتنی که همه مردم شهر او را می شناسند به قدری در بین مردم عزیز و گرامی بود که نماز میت وی علاوه بر مسجد جامع با حضور شیعیان، در یکی از مساجد اهل تسنن مجاور خانه اش با حضور اهل سنت این شهرستان خوانده شد.
یک خانواده اهل سنت روز عاشورا مجلس عزاداری برای امام حسین «ع» گرفته بودند و ما را هم دعوت کرده بودند. خیلی ما را تحویل گرفتند. سفره پهن کردند و حسابی پذیرایی کردند. یک روحانی سید هم همراه من بود. بعد گفتند ما با آقاسید در اتاق کار خصوصی داریم!
«مولوی قمرالدین! یادتان هست که من آمدم به مسجد شما؟ به شما گفتم که بین دوازده ربیع که شما جشن می گیرید و هفده ربیع که ما، این پنج روز - یک هفته را عید اعلان کنیم. شما هم قبول کردید. یادتان هست؟»
مولوی چشمهایش را ریز می کند و به رهبر نگاه می کند. انگار تازه آقا را به جا آورده است. ...
گفتم امشب در حسنیه پادگان دعای کمیل داریم، اگر خواستید تشریف بیاورید. گفت حتما می آیم.
شب مشغول تدارکات شروع مراسم بودیم که بچه ها صدا زدند که حاج آقا بیا ببین دم در چه خبره!
دیدم ماموستا در حالی که اشک از چشمانش جاری بود با تمام اهالی روستا برای شرکت در مراسم آمده بودند.
و ...
برای تاثیرگذاری در سطح جهان اسلام، باید اول ارتباط موثر برقرار کنیم. دوم اینکه ارتباط ما به انس و عاطفه کشیده بشود. بعد از این است که نوبت پیام رسانی می رسد. بدون این مرحله اول و دوم، پیام رسانی موثر شکل نمی گیرد.
به من گله کردند و گفتند در یکی از ایستگاههای مسیر در سمت رضوی، یک روحانی شیعه حرفهای خیلی تندی به ایشان زده تا جایی که برخی شان قصد برگشت داشته اند! من متعجب بودم که چرا برخی می خواهند این رابطه محبت با اهل بیت علیهم السلام را هم قطع کنند! اینها چطور اسم خودشان را شیعه گذاشته اند!
برخی موتورسوارها که یکی شان هم در کسوت روحانی بود وقتی اینها را از لباس و چهره شان شناختند کلماتی ناروا نثار کردند! در عجب ماندم که چطور روایات اهل بیت علیهم السلام تعبیر می شود که آنگونه به مخاطبان خود خطاب و عتاب می کردند که: کونوا لنا زینا و لا تکونوا علینا شینا! البته انصاف ...
آقا با مهربانی همیشگی و با صدای پرطنین خود فرمودند: آنانی که این مسائل را مطرح می کنند، نه شیعه هستند و نه سنی! این ها هدفشان ایجاد تفرقه است. سنی بودن دلیلی برای بی اعتمادی نیست و نباید باشد.
گفت: بروید آزادش کنید! گفتند: چرا؟ نمی شود! آن پسر با کومله ها همکاری دارد و برایشان بار برده است. گفت: من به مادرش قول داده ام که آزادش می کنم! به ایشان گفتند: نباید به خاطر گریه و زاری یک مادر، احساساتی تصمیم بگیرید! شهید نصراللهی گفت: اتفاقاً آمد و فحشم داد! از نماز که بیرون آمدم ...
داشت حرف می زد که یکی از میان جمعیت بلند شد و به زبان کردی فحشش داد و گفت: ما گول شما جاش (مزدور) ها را نمی خوریم و تا پای جان علیه جمهوری اسلامی می جنگیم! گفتم: ترجمه کنم؟ گفت نه، فهمیدم چی گفت. توهین کرد. بعد خیلی آرام گفت: بیا با هم حرف بزنیم!