ما از این مطلب که در کتاب های فقهی آمده است که تمام مذاهب محترمند و تمام مسلمین از نظر جانی و مالی و حقوق قانونی یکسانند، استفاده می کنیم که اسلام، خواهان آن است که کمترین کینه توزی در بین مسلمانان نباشد و همه برادرانه و یکسان با هم زندگی کنند.
شیعه می گوید: اصول دین را سه چیز تشکیل می دهد: «توحید، معاد و رسالت پیامبر خاتم». بنابراین اسلام و ایمان، با اعتقاد به اصول سه گانه تحقق می پذیرد. ولی تشیع در گرو دو اصل دیگر است: خلافت را از آن على(ع) بداند؛ به عدل الهی معتقد گردد.
مسلمان کسی است که شهادتین بر زبان جاری سازد و جان و مالش را محفوظ بدارد. همه حق پرستان او را مسلمان مشکل می نامند، زیرا بیرون راندن چنین کسی، از دایره مسلمانی مشکل است...
از تبشیر یا تبلیغات مذهبی در داخل اسلام و تلاش برای دعوت پیروان مذاهب اسلامی به ترک مذهب خود و پیروی از مذهبی دیگر به شیوه ای تبشیری خودداری کنیم؛ زیرا تکامل فرهنگی از راه تلاش های اغواگر و تحریک آمیز به دست نخواهد آمد تنها راه حصول آن اقناع، افزایش آگاهی و تکامل است.
چه نسبتی است میان دین محمد(ص) که توانست از بت پرستان مکه و مدینه، خداپرستانی همدل و همراه بسازد، با دینی که منشأ افتراق و نزاع و فرقه های بیشمار است!؟
هر مذهبی حق دارد نظرات خود را توضیح دهد و از آن دفاع کند، بدون این که بر دیگران تعدی نماید یا به آنها ارعاب و توهین کند. ما طرفدار بستن باب بحث سالم و منطقی در عقاید، فقه یا تاریخ نیستیم...
سیره و سخنان آنان حاکی از این است که اگر چه جایگاه همگان در ایمان، تقرب الهی و منزلت معنوی یکسان نیست، اما ایشان دایره عنوان مسلمانی و ایمان نجات بخش را، از بسیاری از مخالفان مذهبی و حتی برخی از اصحاب تندرو خود، وسیع تر می دانستند.
باید پذیرفت که اتفاق، نیاز به شناخت دارد. مادامی که چهره حقیقت برای گروه دیگر شناخته نشود، وحدت و یا تقریب امکان پذیر نیست.
سلیقه وی با مؤسسین و اعضای دارالتقریب موافق بود که فقه، علت عمده اختلاف مذاهب است، در عین حال، فقه می تواند از عوامل تقریب به شمار آید.
بسیاری از اهل سنت، علی را از نظر مقام معنوی از بعضی دیگر خلفا هم برتر می دانند. این همه ستایشی که در آثار شاعران اهل سنت نسبت به علی هست، نسبت به سه خلیفه دیگر نیست.
رفع مشکلات اجتماعی، مبتنی بر مواسات است و مواسات جز از راه مُحِق دانستن دیگران در شادی ها و داشته ها فراهم نخواهد شد.
روایت قتل خلیفه دوم در نهم ربیع الاول و اوصاف خاص برای آن روز، از جمله رفع القلم، حدیثی متضاد با محکمات قرآنی، فقه شیعه، تاریخ قطعی و حدیث بوده و در منابع کهن نیز اثری از آن وجود ندارد. در منابع پسینی نیز، بدون سند و مدرک نقل شده است.