آقا به پیر مردی در انتهای صف اشاره می کند و با لبخند می گوید، سلام... آی سلام را بیش از دو مدِ قاریان می کشد.
آقا جلو پایش نیم خیز می شود و پیرمرد خود را روی سینه آقا می اندازد.
-حاجی رحمان، کجایی؟ حالت چطور است... عبدالرحمان سجادی ...
پیرمرد گریه می کند.
- آقا! ما را یادت هست، خواب می ...