در حال بارگذاری ...

تجددگرایان مسلمان نظیر علامه محمد اقبال لاهوری (م ۹۳۸) و فضل الرحمن (م ۱۹۸۸) در او شخصیت وحدت بخش تفرقه ها و تحزب ها و فرقه گرایی های فقهیقوقی و ایدئولوژیک می دیدند که دعوتگر به اجتهادی نوین است و روی آوردن به باطن کتاب و سنت

ابوالفیاض قطب الدین احمد بن عبدالرحیم معروف به «شاه ولی الله دهلوی» و «محدث دهلوی» ( ۱۱۱۴ ـ ۱۱۷۶ ق / ۱۷۵۳ ـ ۱۷۶۲ م ) دانشمند مسلمان ( قرآن شناس، حدیث پژوه، فقه پژوه و متکلم) و اسلام شناس و اصلاحگری عرفانی مشرب، در قرن دوازدهم هجری / هجدهم میلادی در شبه قاره ی هند، متولد شد. 
وی دارای آثار عدیده، در حدود یکصد اثر به دو زبان فارسی و عربی است که از آن میان در حدود سی و پنج اثر چاپ و به انگلیسی و زبانهای دیگر ترجمه شده است. اولین معلم او پدرش شاه عبدالرحیم عمری (م ۱۱۳۱ / ۱۷۱۹ م)، موسس و مدیر مدرسه ی علمیه ی رحیمیه در دهلی بود. معروف است که در هفت سالگی قرآن کریم را حفظ کرد. سپس استاد و مدیر مدرسه ی پدر گردید. 
حضور در حجاز 
در سال ۱۱۴۳ به حج رفت و این فریضه ی دینی واجب را به جای آورد؛ و چهارده ماه در حرمین شریفین، به ویژه مدینه رحل اقامت افکند. شاه ولی الله معاصر محمدبن عبدالوهاب بود و بعید نیست که استادان آنها هم در حجاز یکی بوده باشند؛ اما با این حال هیچ مدرکی دال بر اینکه آن دو یکدیگر را ملاقات کرده و یا تحت تأثیر همدیگر بوده باشند، در دست نیست. 
از جمله استادان شاه ولی الله در حجاز، شیخ ابوطاهر محمدبن ابراهیمی الکردی، شیخ سلیمان مغربی (دانشمندی از شمال افریقا)، شیخ السناوی و تاج الدین حنفی بودند. این امر و برخی شباهتهای دیگر در شعارهای اصلاحی و دیدگاههای شاه ولی الله و ابن عبدالوهاب باعث شده است که برخی از نویسندگان غربی، جنبش شاه ولی الله و فرزندانش و سیداحمد بارلی و حرکتهای دیگر پیرو آنها را در هند متأثر از جنبش وهابیت بدانند؛ در حالی که با توجه به اختلافات بنیادین فکری و برخی مسائل متفاوت مورد توجه آنان، این نظر نمی تواند درست باشد. 
بازگشت به هند 
وی در سال ۱۱۴۵ ق / ۱۷۳۲ م به هند بازگشت. یک دهه ی بعد از بازگشت، کتاب علمی ـ اجتماعی خود حجت الله البالغه را به عربی نوشت. 
تاثیرگذاری بر اندیشمندان و جریان ها 
تجددگرایان مسلمان نظیر علامه محمد اقبال لاهوری (م ۹۳۸) و فضل الرحمن (م ۱۹۸۸) در او شخصیت وحدت بخش تفرقه ها و تحزب ها و فرقه گرایی های فقهی/قوقی و ایدئولوژیک می دیدند که دعوتگر به اجتهادی نوین است و روی آوردن به باطن کتاب و سنت. او زندگینامه ی کوتاهی از خود نوشت به نام الجزء اللطیف فی ترجمه العبد الضعیف (به فارسی) و در کتاب انفاس العارفین هم اشاراتی به زندگینامه خود دارد. نهضت فرهنگی و اجتماعی ـ سیاسی ای که او ، فرزندان (به ویژه عبدالعزیز از میان پنج پسرش) و شاگردانش به بار آورند، به تعبیر عبیدالله سندی ( م ۱۹۴۴ ) « نهضت ولی الله » نام گرفت. 
پس از تاسیس پاکستان و استقلال آن، شاه ولی الله به صورت قهرمان ملی و متفکر سیاسی ـ اجتماعی تلقی شد؛ و به او همان شأنی را دادند که به عارف مسلمان هندی و مصلح دینی ـ اجتماعی قرن هفدهم میلادی یعنی شیخ احمد سرهندی داده بودند. 
امروزه، چنان که اشاره شد، نهضتهای بزرگ دینی اسلامی در گستره ی جنوب آسیا (دیوبندیه) خود را ملهم از آراء و آثار شاه ولی الله و فرزندش شاه عبدالعزیز می دانند . جنبش هایی نظیر اهل حدیث، حتی پیروان مولانا مودودی، در زندگی و آثار شاه ولی الله، بازگشت به مبانی اصلی شریعت، طرد سیاسی تاثیرات و نفوذ فرهنگی / استعماری بیگانه، و در یک کلام، سرچشمه ی اعتقادات اصلاح طلبانه ی خود را می یابند. 
آثار و تالیفات 
آثار او به دو زبان عربی و فارسی نوشته شده است. بعضی از آثار او به زبان فارسی که زبان رسمی و ادبی هشتصد ساله ی هندوستان از عهد غزنویان تا استعمار بریتانیا بوده است، عبارتند از : 
۱ ـ الطاف القدس فی معرفه لطائف النفس ( چاپ هند ، ۱۹۶۴ م ) 
۲ ـ الانتباه فی سلاسل اولیاء الله 
۳ ـ اتحاف النبیه فی ما یحتاج الیه المحدث و الفقیه ( لاهور ، ۱۹۶۹ م ) . 
و مهمتر از نظر بحث و تحقیق ، آثار قرآن پژوهی اوست که برجسته ترین آنها عبارتند از : 
۴ ـ فتح الرحمن فی ترجمه ی القرآن که پایان ترجمه و پاکنویس آن به تصریح خود شاه ولی الله در ۱۱۵۱ ق / ۱۷۳۸ م بوده و در کراچی و بعضی شهرهای هند کراراً چاپ شده است. 
۵ ـ الفوز الکبیر فی اصول التفسیر که رساله ای کم حجم و پر مغز درباره ی اصول و مبانی تفسیر قرآن است که هم به مسائل زبانی / ادبی و بلاغی و هم عناصر و ارکان و اصول تفسیر نگاری در پنج مبحث و بخش اصلی پرداخته است. ( کراچی ، ۱۹۶۴ م ) 
۶ ـ المقدمه فی قوانین الترجمه رساله ای کوتاه و چاپ نشده در باب اصول و روشهای درست ترجمه ی قرآن است . 
۷ ـ نامه های فارسی او در چندین کتابخانه از کتابخانه های هند نگهداری می شود که گزینه هایی از آنها به اردو ترجمه و چاپ شده است. 
منش فکری و اعتقادی 
نهضت شاه ولی در آغاز به منظور اصلاح اندیشه های دینی و خرافات زدایی ایجاد شد. شاه ولی الله که از فساد و انحطاط جامعه اسلامی و تباهی و تفرقه مذهبی، فکری و اجتماعی مسلمان سنی در هند رنج می برد، به ضرورت اصلاح و نوآوری و تحول فکری با اوضاع و احوال عصر پی برد. او به رغم گرایشهای صوفیانه اش که حتی مستقیما در تعالیم فرقه نقشبندی ریشه داشت، شعارهای اصلاحی سرداد و به منظور بازگرداندن اسلام به شهرت و اعتبار اولیه، به نفی و رد خرافات و بدعتها و پیرایه ها و طرح شعار بازگشت به اسلام راستین و بویژه رفع تفرقه و تشتت از میان مسلمانان سنی و ایجاد وحدت تلفیق میان مذاهب اسلامی (غیر از تشیع) و آشتی دادن پیروان آن مذاهب و مکاتب صوفیانه همت گماشت. 
از نظر اقتصادی- اجتماعی، او به عقب ماندگی و فقر مردم که بر اثر زندگی اشرافی و پرتجمل طبقات بالا و فرمانروایان گریبانگیر آنها شده بود توجه کرد تا حدی با تمایلات مساوات جویانه و سوسیالیستی در صدد حل و رفع آن مسائل بود. 
او از نظر سیاسی به استعمار غربی و انگلستان و حضور و نفوذ آنها توجه اساسی نکرد، شاید به دلیل اینکه هنوز تهاجم و سلطه سیاسی و نظامی غربیان در اواسط قرن 18 م./12 هجری در مراحل اولیه شکل گیری خود بود اما با احساس خطر از فروپاشی قدرت و حاکمیت سیاسی سنتی مسلمانان در هند و روی کار آمدن طوایف غیرمسلمانی چون هندوها و سیکها و سلطه آنها بر مسلمانان، به مبارزاتی عملی به منظور حفظ و پاسداری از حوزه اسلامی هندوستان و قدرتمند ماندن مسلمانان آنجا دست زد.
ویژگیها و مواضع فکری- سیاسی 
جنبش شاه ولی الله در ابتدا جنبشی فکری و اصلاحی بود؛ اما پس از او، پسرش شاه عبدالعزیز (1746-1824 م.) و نوه اش شاه اسماعیل (1781-1831 م.) آن را به یک جنبش اجتماعی-سیاسی تبدیل کردند و علیه سلطه انگلستان موضع گرفتند. این جنبش دارای دوجنبه داخلی و خارجی بود و دو هدف مهم داشت: یکی جلوگیری از انحطاط داخلی و رفع آن و دیگری مبارزه با تهدید و تهاجم خارجی. 
اختلافات اساسی با ابن عبدالوهاب 
1) تصوف 
اولین اختلاف بنیادین شاه ولی الله این بود که وی یک عالم نقشبندی متفکر و متکلم بود که در افکار اصلاحی خود مایه های استدلالی و کلامی و بویژه گرایشهای صوفیانه داشت. از همین دیدگاه، شکلی که وی برای اسلام تصفیه شده خود در نظر می گرفت آشکارا رنگ تصوّف داشت. البته او فساد و انحطاطی را که در روشهای عملی صوفیان پدید آمده بود و نیز اشتباه و انحرافات صوفیان زمان خود را طرد می کرد. او صوفی بود، ولی به بی قیدیها و فراخ رویهایی که جامعه فاسد و منحط در زمینه مذهبی تحمل می کرد حمله می نمود. اهمیت او به عنوان متفکر از اینجا ناشی می شود که مخصوصا سعی کرده است تفسیری از اسلام به عمل آورد تا یک تصوّف خالص را با یک سنت عاری از آلایش منطبق سازد. 
در مقابل اندیشه وهابیت که بشدت ضد تصوف و عرفان مسلکی است، وی گرایشهای وحدت وجودی صوفیانه را با معتقدات مذهبی آشتی داد. 
ولی الله که بشدت نگران وجود اختلاف در جامعه اسلامی بود، کوشید تا عقاید دو مکتب و طریقه تصوّف رایج زمان یعنی مکتب وحدت وجود متأثر از فلسفه ابن عربی و مکتب وحدت شهود شیخ احمد سرهندی را با هم تلفیق کند. به اعتقاد او اختلاف عقاید دو مکتب بی اهمیت و جزئی است و هر دو در کلیات و اصول دارای عقاید مشترکی هستند. بدین طریق وی می خواست به تفرقه و اختلاف مکاتب فقهی و صوفیانه که جامعه اسلامی را طعمه خود کرده بود خاتمه دهد و وحدتی عقیدتی، معنوی و مذهبی را در میان مسلمانان سنی برقرار کند. 
2) رویکرد کلامی و عقلگرا(ماتریدی) 
دومین اختلاف اساسی اینکه شاه ولی الله به رغم گرایشهای بنیادگرا و صوفیانه و طرد مکتب اصالت عقل، در عین حال دارای گرایشهای کلامی، عقلی، علمی، اجتهادی و نو نیز بود و به همین سبب با ابن عبدالوهاب که ظاهرگرا و حدیثی بود، اختلاف جدی داشت. 
او به عنوان یک متکلم، آثار کلامی ممتازی به زبان عربی و فارسی، در اغلب رشته ها، نوشته است. آثاری چون تأویل الاحادیث (در تعبیر احادیث نبوی)، المسوی (در شرح الموطا مالک بن انس)، التفهیمات الالهیه و خیرالکثیر (در تصوّف)، فیوض الحرمین (کارنامه تجارب عملی و معنوی وی در حجاز) و مجموعه اشعار، از این دسته اند. او همچنین کتاب عقدالجید فی احکام الاجتهاد والتقلید را نیز با نظر مثبت نسبت به مسأله اجتهاد نوشته و در آن به مسائل اجتهاد و تقلید توجه کرده است. این اثر به عنوان یک منبع ضروری از جانب متکلمان، بنیادگرایان و تجددطلبان به طور یکسانی مورد استفاده قرار گرفته است.
 
برجسته ترین اثر کلامی وی 
کتاب حجة الله البالغه او که در آن شریعت را در لباس برهان ارائه کرده است، از دیدگاه کلام به الهیات می پردازد و در باب مسائل مذهبی روشی را مورد استفاده قرار می دهد که می توان بنیادگرایی پیش از عصر جدید تعریف کرد. کتاب مزبور، فلسفه اولی و روانشناسی مذهب را به لحاظ جدلی مورد بحث قرار می دهد. در فصول جامعه شناسی آن، مؤلف نسبت به تاریخ بشر دیدگاهی تکاملگرا و به اخلاق فردی به همان اندازه می پردازد که به سازمان اجتماعی؛ مخصوصاً توضیح المسائل جامعه اسلامی و پایگاه نهاد خلافت و سلطنت و اشراف زمیندار را در آن برعهده می گیرد. 
ولی الله در این اثر و برخی از آثر دیگرش فلسفه خود را بر شالوده های اجتماعی و اقتصادی استوار کرد و چون با مسأله زوال قدرت سیاسی مسلمانان در شبه قاره هند مواجه بود، برای تشخیص و ریشه یابی بیماریهایی که در آن ایام، تشکیلات سیاسی و جامعه به آن دچار بود، علل و عوامل مؤثر را تجزیه و تحلیل کرد و پیشنهادهایی را برای درمان آن بیماریها ارائه کرد و طی آن به کاوش وسیع در ابعاد مختلف اقتصاد، جامعه شناسی، تاریخ و سیاست دست زد. 
وی مناسبات پایدار میان تولیدکنندگان و مصرف کنندگان را مورد بررسی قرار داد و این حکم را داد که در یک جامعه متوازن هرکس باید وسیله رفاه و سعادت خود را فراهم سازد. سپس خاطرنشان ساخت که چگونه گروههایی که افراد جامعه انگل و طفیلی گردیدند و بدین ترتیب توازن اجتماع را برهم زدند. 
ولی الله با دیدگاهی جهانی و بشری، در نوشته های خود اسلام را نهضتی اجتماعی و مذهبی برخاسته از احتیاجات طبیعی بشر معرفی می کرد و عقیده داشت که آنچه در اسلام حلال و حرام شمرده می شود، عینا با اوامر و نواهی مشابه در سایر جوامع سازگار است؛ زیرا حس اخلاقی فطری بشر در تمام ادیان و جوامع یکی است. او با رد نظر کسانی که قائل به ارتباطی میان قوانین دینی با عقل و احتیاجات طبیعی بشر نیستند، آن را سوء تفاهمی از ناحیه کوته نظران می دانست. 
3) جایگاه تقلید در اندیشه وی(حنفی مذهب) 
سومین اختلاف بنیادین وی با ابن عبدالوهاب این بود که وی پیشنهاد کرد که شخص مسلمان در همه مسائل مربوز به اعتقاد یا آیین و مراسم می تواند از احکام هریک از چهار مکتب اصلی فقهی (مالکی، شافعی، حنفی، حنبلی) تبعیت کند و نه تنها مقلدان مذاهب اربعه را تکفیر نکرد بلکه خود را حنفی میدانست. برخلاف اندیشه ابن عبدالوهاب که با شعار : اما الوهابیه و اما السیف (یا اندیشه وهابیگرى و یا شمشیر ) به تکفیر و کشتار همه فرق مسلمانان پرداخت. البته از نظر شاه ولی الله اجتهاد در تمام زمانها جایز است و باب اجتهاد در ائمه اربعه بسته نشده است و عالمان دین میتوانند با مراجعه به متون اصیل اسلام (قرآن و احادیث) با تلاشی همه جانبه به درک اصول اسلامی در مسائل مختلف بپردازند. 
همچنین اگرچه بنیادگرایی شاه ولی الله همانند عبدالوهاب، بر رد قطعی شرک استوار است که خدا یکی است و هیچ یک از صفات او را نمی توان به پیامبران یا قدیسان نسبت داد(که این عقیده همه مسلمانان نیز هست) اما به نظر وی اینان ممکن است شفیع به حساب آیند(جواز اصل توسل به ارواح اولیاء الله)، اگرچه نمی توان از آنها چیزی خواست یا به آنها استغاثه کرد. هیچ کس به جز خدا نباید مستقیم یاغیرمستقیم پرستیده شود. 
در مجموع شاه ولی الله برخلاف ابن عبدالوهاب می خواست بیش از آنچه نفی و طرد میکند بسازد و نوآوری کند. برداشت او از اسلام به سبب گرایشهای عقلی، کلامی، اجتهادی و نیز صوفیانه بسیار عمیق، غنی و انعطاف پذیرتر بود. 
مسئله خلافت اسلامی 
وی در مسأله خلافت بشدت معتقد به ضرورت و لزوم خلافت جهانی بود و مطابق نظرگاه کهن، آن را حق ویژه و انحصاری قریش می دانست. درک او از ساخت جامعه اسلامی براساس احیای نظریه خلافت جهانی بنا شده بود. با این حال او و پیروانش هم نسبت به امپراتوری مغولی هند و هم نسبت به خلافت عثمانی موضعی طرفدارانه داشتند. او آرزو داشت که قدرت سیاسی مسلمانان هند را به نحوی، همانند حاکمیت مغولها و با الگویی نسبتا مطابق با الگوی مغول به ایشان بازگرداند و وحدت مسلمانان را نیز به منظور بازگشت به قدرت و اعتبار اولیه تحقق بخشد؛ قدرت و اعتباری که تا حدی شامل قرون میانه و همچنین دوران عظمت و شکوه مغولها می شد. 
دلیل این امر آن بود که سرنوشت و حاکمیت سیاسی مسلمانان هند با سرنوشت و حاکمیت سیاسی مغلولهای مسلمان گره خورده بود. بخصوص که طوایف غیرمسلمان نظیر سیکها و هندوها این حاکمیت را تهدید می کردند و ولی الله هم بیش از همه نگران سقوط حاکمیت مسلمانان به دست هندوها و یا سیکها بود؛ تا آنجا که حاکم افغانستان را به سرکوبی آنها دعوت کرد. فرزندان و پیروان او نیز، بویژه بعد از سقوط امپراتوری مغول در هند و جایگزینی انگستان به جای آن، طرفدار حفظ و بقای خلافت و امپراتوری عثمانی بودند و جنبش خلافت در هند نیز در ادامه همین مسأله و در اوج آن به وقوع پیوست. 
مواضع وی ضد شیعیان 
موضع گیری خصمانه شاه ولی الله نسبت به شیعیان نیز با همان دیدگاه بنیادگرایانه بود. او به رغم گرایشهای اصلاحی صوفیانه، کلامی و علمی و نوآورانه خود، با شعار بازگشت به قرآن وسنت و طرد شرک و بدعت و با عنوان طرفداری از وحدت مسلمین(!) به عقاید مذهب شیعه حمله کرد و بدین طریق به درگیریها و جدالهای موجود میان اهل سنت و شیعیان در هند دامن زد و سنتی غلط، غیرمنطقی و مخالف دعوت اصلاح و وحدت مسلمانان را برای پیروان خود به جا گذاشت. 
وضعیت سیاسی اجتماعی شیعیان هند و تاثیرات آن در نگاه شاه ولی الله 
این در حالی بود که درگیریها و خونریزیهای شدیدی میان گروههای مختلف شیعه و سنی در هند آن زمان جریان داشت. در میان شیعیان، سادات بارهه در طول قرون متوالی در هند، بویژه در زمان اکبرشاه و در اواخر حکومت اورنگ زیب دارای قدرت و نفوذ فراوان، حتی در سطح حاکمیت سیاسی، بودند. آنها با برخی از سیاستهای امپراتوران مغولی هند موافق نبودند و همین امر باعث شده بود که آنها در مواردی با هندوان علیه مغولان و از جمله در مقابل اورنگ زیب هم صدا شوند و با حاکمان مرهته نیز پیمانی ضدّ مغولها ببندند و بدین ترتیب به سرنوشتی مشابه آنها دچار شوند؛ بویژه در دوران حکومت محمدشاه و بسال 1737 م./1150هجری که در ناحیه مظفرنگار قتل عام شدند و عملاً قدرتشان از بین رفت؛ هرچند که اعتبار و نفوذ آنها در میان حاکمان مغولی هند، همچنان تا سال 1853 م./1270هجری باقی ماند. 
ظهور سادات بارهه و بعدها سلسله شیعه مذهب وزرای نواب اوده، به کینه کشیهای تلخی میان سنی و شیعه منجر گردید. این نزاعهای عمومی در آثار کلامی این دوره نیز به چشم می خورد. ولی الله و پسرش عبدالعیز آثار ضدشیعی متعددی به رشته تحریر درآوردند. 
ادامه اینگونه خصومتها و اختلافات، در کنار سوابق تاریخی آن، تأثیر خود را بر اندیشه و عمل رهبران و علمای سنی حتی اندیشمندی چون شاه ولی الله گذاشت و آنها به جای برخورد سازنده در کاهش و تخفیف این درگیریها، خود مسبب و تشدید کننده آن بودند. شاه ولی الله در همین زمینه یکی از آثار ضدشیعه شیخ احمد سرهندی را به عربی ترجمه کرد و خود نیز کتابی با عنوان ازالة الخفاء علیه شیعه نوشت و همان تعصب شدید را نسبت به شیعیان ابراز کرد. 
به هر حال ولی الله برخلاف دعوت اصلاحی و شعار وحدت اسلامی خود، بدون ارزیابی و تجزیه و تحلیل منطقی و عقلی و جامعه شناختی و سیاسی آثار و عوارض موضع گیریهای ضد شیعی خود، شیوه برخورد و سیره منفی و بسیار زیانبخشی را علیه اتحاد امت اسلام از خود به جا نهاد.




نظرات کاربران